شیخ حسنعلی نخودکی

 

شیخ حسنعلی نخودکی می نشست در جانماز و یک ساعت گریه میکرد

و میگفت:
✳️خدایا....مرا ببخش که مسیحیان را مسیحی و یهودیان را یهودی

کردم!!!!!
به او گفتند آقا این چه حرفی است که می گویید؟؟؟

ایشان در پاسخ گفتند:
✳️چون در رفتارم... در ظاهرم.... در گفتارم.... در زندگی.... و در تمام مسائل اجتماعی خودم طوری رفتار کردم که مسیحی و یهودی گفتند:
✳️ اگر اسلام این است ما نخواستیم...
"کتاب اثرات گناه اثر سید محمد انجوی نژاد"

معبد موش‌ها در هند با ۲۰ هزار موش

 اعماق دل کویر تار (Thar) هند، روستایی به نام دشنوک (Deshnoke) وجود دارد. این منطقه مانند دیگر بخش‌های کشور هند مملو از فرهنگ و هنر غنی است. تنوع در هند بسیار منحصربه‌فرد است، تعدد و عجایب این کشور و سنن آن به حدی است که ممکن است هر روز جلوه‌های عجیبی از آن مشاهده کنید که پایانی نخواهد داشت. مثالی بسیار جالب از این عجایب، معبد موش‌ها در این منطقه است.در نزدیکی خط آهن روستای دشنوک، معبد کوچکی واقع شده که وقف کارنی ماتا (Karni Mata)، الهه‌ی هندو است. این الهه که توسط هندوهای سراسر دنیا و مخصوصا در راجستان (Rajasthan) بزرگترین ایالت هند، مقدس شمرده می‌شود، از سرتاسر هند زائرانی را به سمت خود جذب می‌کند.اما ویژگی منحصر به فرد این معبد وجود ۲۰ هزار موش مقدس به نام کاباس (Kabbas) در آن است. طبق رسوم مردم، دو داستان درباره‌ی موش‌ها وجود دارد، اولی اینکه تمامی کودکان در قالب موش به دنیا می‌آیند و دیگری آن‎که این ۲۰ هزار موش در قدیم سرباز بوده‌اند. در نزدیکی خط آهن روستای دشنوک، معبد کوچکی واقع شده که وقف کارنی ماتا (Karni Mata)، الهه‌ی هندو است

مجله آنلاین ایران‌سان | www.IranSun.net

نامه ای به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد.دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم.یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن...کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت.تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی...البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند

داستان پدری فقیر اززبان یک کارمند شریف بانک

متصدی بانک بودم ...

 

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭﺭﺩ ﺁﺧﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻦ. ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻭﻗﺘﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ تا واریز کنم ! ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ ! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ ! ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﯽ! ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎﻧﮏ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ! ﭘﻨﺞ دقیقه ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭﻧﺠﻮﺩﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ ... ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ سلام کردم و ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺸﻢ و ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ. ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ ... ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ ! ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ ... ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ ! ﮔﻔﺘﻢ : بیشتر به خاطر پسرتون بود. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ، ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ! ﭘــﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﻲ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭی ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺖ ﻧﻴﺴﺖ .... ﺑﻲ ﻣِﻨَﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ غریبگی هایت میگذری ﺗﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺎشی ... ﻭ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﺖ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ می کنی ...

درد دلی دوستانه

باسلام خدمت همه دوستان عزیز

سه ماه بود که دراین وبلاگ پست جدیدی نمی گذاشتم علتش این بود که احساس می کردم با گسترش روز افزون شبکه های مجازی مثل واتس آپ - تلگرام غیره دوستان ما تمایلی به خواندن وبلاگها نخواهند داشت. اما تماسها و کامنتهای متعددوادارم نمود که مجددا مزاحم اوقات شریف عزیزان گردم...میری

مربی تیم فوتبال مادرید ودرس اخلاقش به مربیان فوتبال ما...

کارلو آنچلوتی سرمربی تیم فوتبال رئال مادرید پس از پیروزی 2-0 تیمش در مقابل الچه، در نشست خبری گفت :

 http://wardoon.net/wp-content/uploads/2015/02/carlo-ancelotti-psg.jpg

خبرنگاران محترم ممنونم که اینجا جمع شده اید، می دانم سوالات زیادی دارید و دوست دارید زودتر خبر را بنویسید و سالن را ترک کنید اما امروز 5 کودک مبتلا به سرطان در کنار تیم فوتبال الچه وارد استادیوم شدند و دوست داشتند که الچه پیروز شود، من به شدت ناراحتم که الچه پیروز نشده و این چند کودک اکنون نباید چندان خوشحال باشند، خواهش می کنم بعد از این نشست خبری با هم به عیادت آن ها برویم، من و چند بازیکن رئال مادرید هم برای این مهم اعلام آمادگی کرده ایم، این کودکان امشب باید شاد باشند،ه اگر این اتفاق رخ ندهد، این یعنی یک فاجعه ، متوجه هستید که!، یک فاجعه

این سخنان به قدری قابل تامل بود که روزنامه های اسپانیا ، از این نشست به عنوان کلاس اخلاق یاد کردند و نوشته اند : چنین مربی با چنین تفکری ، همیشه پیروز است

همیشه به کاری عظیم تر فکر کنید.

 

55f7d20c82e61773.jpg

از "فرانک لوید مارک" معمار بزرگ پرسیدند :

"از میان کارهای بزرگی که کردی کدام یک را دوست داری؟ "

گفت:"کار بعدی را"

همیشه به کاری عظیم تر فکر کنید.

زیرا زندگی یک مقصد نیست بلکه سفر است و

سفری ست که جریان دارد.

کمترین فاصله از:


دشمنی تا دوستی، یک لبخند”


از توقف تا پیشرفت، یک حرکت”


از عداوت تا صمیمیت، یک گذشت”


از شکست تا پیروزی، یک شهامت”


از عقبگرد تا جهش، یک جرأت”


از نفرت تا علاقه، یک محبت”


از صلح تا جنگ، یک “جرقه”


از آزادی تا زندان، یک غفلت”


و از جدایی تا پیوند، یک قدم” است

ریخت وپاش

 
ریخت و پاش معنوی کنید، با اخلاق و صفات خوب.

اگر کسی مشکلی دارد دست روی سرش بکشید.

مشکلش را برطرف کنید.

اگر ریخت و پاش کنید خدا زیاد می کند...

اخلاق خوب هم زیاد می شود.

سخاوت و رافت هم زیاد می شود.

هر چه داری ریزش کن. بعضی مثل پروانه،

 غم های دیگران را از بین می برند.

مرحوم دولابی  

اثر انگشت...

هر کسی گمان می کند بر حسب اتفاق پا بر این جهان نهاده ٬ در محدوده ی تولد جسمی خودش میماند....پیر میشود و میمیرد.... برایش بلوغی در کار نیست. ...میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند.اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند.....اثر انگشت تو ،امضای خداوند است. که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای. .....تو منحصر به فردی......مشابه یا بدل نداری..... تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی. ......وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬ دیگر خودت را با هیچ کس مقایسه نمیکنی. و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت محو میشود...

(باتشکرازآقای رضایی بدلیل ارسال متن)

ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ ﻭ ﺟﺬﺍﺑﻴﻢ، ﺍﮔﺮ ...

ﻣﺎﺭﻳﺎ ﮔﺪﻟﻮﻓﺎ، ﺩﺧﺘﺮﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺑﻮﺩ!
ﺍﻭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻛﺎﺭﻣﻨﺪ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺭﺗﺒﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺷﺮﻛﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﻱ، ﻛﺴﻞ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺗﻜﺮﺍﺭﻱ ﺩﺍﺷﺖ!
ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺍﻭ ﺗﻘﺮﻳﺒﺄ، ﺗﻮﺟﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻫﻤﻜﺎﺭﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻳﻚ ﺯﻥ ﺑﻲ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻛﺴﻞ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻣﻴﺪﻳﺪﻧﺪ !
ﻳﻚ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻛﺎﺭﺵ، ﻣﺎﺭﻳﺎ ﻳﻚ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﻛﻮﭼﻚ ﻛﻼﻩ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺯﮔﻲ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﻨﺠﻜﺎﻭﻱ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺩﻭﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﺪﺍﺩ، ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺷﺪ.
ﺩﺍﺧﻞ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ، ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻛﻮﭼﻜﻲ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﻼﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﻱ  ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺟﻠﻮﻱ ﺁﻳﻨﻪ ﻛﻼﻫﻲ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎن مي كرد.
ﻣﺎﺭﻳﺎ  ﭼﺮﺧﻲ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺧﺎﺻﻲ، ﭼﻨﺪ ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﺭﻭﻱ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩ، ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ، ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻛﻼﻩ ﻫﺎ ﺭﻭﻱ ﺑﺎﻻ ﺗﺮﻳﻦ ﻗﻔﺴﻪ، ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ  ﺟﻠﺐ ﻛﺮﺩ.
ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺮﺩ، ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺭﻭﻱ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ .....
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﻲ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﻣﺎﻥ، ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻼﻩ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ !!!
ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ، ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻩ ﮔﻔﺖ: ﺧﺎﻧﻢ، ﻭﺍﻗﻌﺄ ﺍﻳﻦ ﻛﻼﻩ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﻴﺎﺩ!
ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺑﻮﺩ، ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻱ، ﻭﺍﻗﻌﺄ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻼﻩ ﺯﻳﺒﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﻴﺎﺩ !
ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺑﻪ ﺁﻳﻨﻪ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﻣﺎﺭﻳﺎ ﮔﺪﻟﻮﻓﺎ، ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ ﺩﻳﺪ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪ ...
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺑﺮﻗﻲ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﺣﺮﻓﻲ ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﭘﺎ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ!
ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻧﮓ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺭﻭﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻪ ﭘﺎﻛﻲ ﻫﻮﺍﺋﻲ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺒﻲ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ، ﻭﺍﺭﺩ ﺭﻳﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﻣﻴﺸﺪ .
ﺻﺪﺍﻱ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻋﺎﺑﺮﺍﻥ ﭘﻴﺎﺩﻩ، ﻣﺜﻞ ﻳﻚ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻣﻨﻈﻢ ﻭ ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﺎﻣﺪ.
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﻣﻴﻠﻐﺰﻳﺪ ﻭ ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ...
ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﺭﺩ ﻣﻴﺸﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮﻱ ﻫﺎﺋﻲ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﻣﻴﺰﻫﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﻮﺩ، ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﻛﺮﺩ .
ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺏ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ، ﺩﺭﺑﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ  ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺧﺎﺻﻲ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﺨﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ!
ﻭﻗﺘﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺷﺪ، ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺗﻘﺮﻳﺒﺄ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: ﻛﺪﺍﻡ ﻃﺒﻘﻪ ﻭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻧﻬﺎ ﺳﺮﻳﻌﺎ ﺭﻭﻱ ﺩﻛﻤﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ.
ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺎﺭﻣﻨﺪ ﻫﺎﻱ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﻘﺮﻳﺒﺄ ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺷﻴﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﺋﻲ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﺮﺩ !
ﻣﺪﻳﺮ ﺑﺨﺸﻲ ﻛﻪ ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩ، ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻕ ﻧﻬﺎﺭ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺭﺍﺟع ﺐه ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻛﺎﺭﺵ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﻧﻜﺮﺩﻩ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﺑﻨﺸﻴﺪ!
ﻋﺠﻴﺐ ﺗﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺣﺘﻲ ﺑﻪ ﻣﺎﺭﻳﺎ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﺷﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﻮﻧﺪ!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﻛﺎﺭﻱ ﺟﺎﺩﻭﺋﻲ، ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻧﺒﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻠﻮﻱ ﭘﺎﻳﺶ ﺗﺮﻣﺰ ﻛﺮﺩﻧﺪ!
ﺩﺍﺧﻞ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﻱ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺍﻓﻜﺎﺭ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻱ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﻣﻌﺠﺰﺍﺗﻲ ﻛﻪ ﻛﻼﻫﻲ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻭﺭﺩ!!
ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺴﻜﻮﻧﻲ ﺍﺵ ﺷﺪ، ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺯﺩ.
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
"ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺩﺧﺘﺮﻡ، ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻳﺒﺎ ﺷﺪﻱ، ﭼﻪ ﻧﻮﺭﻱ ﺗﻮﻱ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﺑﭽﮕﻴﺖ ..."
ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺑﺎ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : " ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺍﻳﻦ ﻛﻼﻩ ﺟﺎﺩﻭﺋﻲ ﻣﺎﺩﺭ !!"
ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ؛ " ﻛﺪﺍﻡ ﻛﻼﻩ ﺩﺧﺘﺮﻡ"؟
ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺑﺎ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﻱ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻤﻜﻨﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ !!!
ﻛﻼﻫﻲ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩ ﺭﻭﻱ ﺳﺮﺵ ﻧﺒﻮﺩ !!
ﺑﻴﺎﺩ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ﻛﺠﺎ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻛﻼﻩ ﺟﺎﺩﻭﺋﻲ ﺭﺍ ﻛﺠﺎ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ!
ﺩﺭ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻕ ﻧﻬﺎﺭ ﺧﻮﺭﻱ ﻧﻴﺰ  ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ... ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ..... ﻗﺪﻡ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺗﺎ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﺭﻭﻱ ﭘﻴﺸﺨﻮﺍﻥ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﻛﻼﻩ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﻭﻗﺘﻲ  ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻴﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ!!!!
ﻛﻼﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ!!!!
ﻣﺎﺭﻳﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﻛﻼﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺍﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺯﻳﺒﺎ ﻛﺮﺩ
ﺑﺎﻭﺭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﺋﻲ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﻲ ﻧﻘﺎﺏ ﻳﻚ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺍﻭ ﻛﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪ ....
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ ﻭ ﺟﺬﺍﺑﻴﻢ، ﺍﮔﺮ ﻛﻮﺩﻙ ﺩﺭﻭﻧﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﺮﺃﺕ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﻋﺰﻳﺰﺍﻧﻤﺎﻥ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻱ ﻛﻨﺪ

تلقین

چندی پیش دوستی داستان جالبی درمورد تلقین کردن تعریف می کردند :روزی زنبور و مار با هم بحثشان شدمار گفت:انسان ها از ترس ظاهر خوفناک من می میرند نه به خاطر نیش زدنم.اما زنبور قبول نکرد.مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت:آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود ِمار رو به زنبور کرد و گفت من او را می گزم و مخفی می شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خود نمایی کن.مار نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد.چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"وشروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کردمقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد چندی بهبودی یافت اینبار که باز چوپان در همان حالت بودمار و زنبور نقشه دیگری کشیدنداینبار زنبور نیش می زد و مار ودنمایی می کرد...اینچنین شدچوپان از خواب پریدو همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به خاطر وحشت از ماردیگر زهر را تخلیه نکرد وضمادی هم استفاده نکرد...چند روز بعد چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد...برخی بیماری ها و کارها نیز همینگونه هستند..فقط به خاطر ترس از آنها افراد نابود می شوند...بیماری سرطان از جمله بیماری هاییست که دلیل عمده مرگ ومیر بیمارانش باخت و تضعیف روحیه آنهاست....

امید

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود،

در دیگری باز می شود

ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می دوزیم

که درهای باز را نمی بینیم!

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم / ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم...

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم

ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم

 

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک‌خورده‌ایم

 

اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم

اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم

 

اگر دل دلیل است، آورده‌ایم

اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم

 

اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گُرده‌ایم

 

گواهی بخواهید، اینک گواه

همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم

 

دلی سر بلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده‌ایم

اولین کنفرانس تخصصی معماری و شهرسازی ایران

با  استعانت از خداوند متعال اولین کنفرانس تخصصی  معماری و شهرسازی ایران با حمایت مجامع علمی و دانشگاهی توسط موسسه عالی  علوم و فناوری خوارزمی شیراز (حکیم عرفی سابق) در تاریخ 26 خردادماه 1394 در  شهر شیراز  برگزار خواهد شد.
این   همایش با هدف جلب مشارکت تمامی مراکز دانشگاهی مرتبط اعم از اساتید و   دانشجویان محترم و تعامل با انجمن های مرتبط و حضور مسئولین شهرداری ها،  سازمان راه و شهرسازی و مسکن... با  هدف ایجاد فرصتی مناسب برای تبادل  اطلاعات و ارائه دستاوردهای پژوهشی و  راهکارهای عملی برگزار خواهد شد. لذا  از کلیه علاقه مندان و صاحب نظران  دعوت می شود تا با ارسال مقالات خود در  برگزاری هرچه بهتر این همایش مشارکت  فعال داشته باشند.
همچنین براساس انعقاد قرارداد با مجلات بین المللی مختلف، تمامی مقالات  پذیرش شده(سخنرانی یا پوستر) در مجلات معتبر بین المللی داخلی و خارجی با  رتبه علمی ISI و ISC پذیرش و چاپ خواهند شد.

  محورهای کلی کنفرانس

1. معماری و شهرسازی ایرانی اسلامی                    5. انرژی، معماری و شهرسازی پایدار                               

2. نگرش به معماری و شهرسازی عصر امروز             6. مدیریت و برنامه ریزی
3. معماری منظر و هنرهای محیطی                          7. میراث طبیعی، گردشگری و توسعه پایدار
4. هوش مصنوعی و روش های نوین طراحی             8. بافت ها و آثار تاريخي

مهلت ارسال چکیده و اصل مقالات:  10 اردیبهشت 1394 فقط تا 1 خردادماه 1394 تمدید شد
اعلام نتایج داوری: 3 خردادماه 1394- از طریق پنل کاربری به نویسنده مسئول مقاله زمان ثبت نام و واریز هزینه کنفرانس: 3 تا 8 خردادماه 1394 برگزاری همایش: 26 خردادماه 1394

آدرس دبیرخانه : شیراز، بلوار استقلال، کوچه 4، پلاک 19، طبقه دوم، دفتر مرکزی موسسه عالی علوم و فناوری خوارزمی(حکیم عرفی سابق).www.auc2015.ir

تلفن : 07132301724

فکس : 07132339678
صندوق پستی/کد پستی: 7173686537

پست الکترونیکی: info@auc2015.ir

تاوان حرف هایی که نمیتوانیم بزنیم ...

تاوان حرف هایی که نمی توانیم بزنیم...
موهای سفیدی ست که لابلای موهایمان داریم ...
ولی به همه می گوییم ارثیست... !

وقتی ساعت‌ها می‌نشینی؛
و به حرفایی که هیچ وقت قرار نیست بگویی ....
فکر می‌کنی ....

اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !

رنجهایم را داخل کیسه ریختم و دم در گذاشتم
اما فرشتگان برایم باز فرستادند ....
معطر به عطر بهشتی؛
تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت
همین رنجها بود که راه درست زیستن را به من هدیه داد ...

رنجهایم را بوسه میزنم و در صندوق گنجهایم میگذارم
گذر زمان جواهرشان میکند ...

از آنچه بر سرتان گذشته نهراسید
حتی فرار نکنید
بلکه دوستش بدارید
همان گذشته بود که امروز شما را ساخته
امروز را دریابید تا فردایی خوش بسازید.

شاد زندگی کنید.

 

اولین فرد متخصص دندانپزشک در دوره قاجاریه

   

اولین فرد متخصص دندانپزشک در دوره قاجاریه

اولین فرد متخصص دندانپزشک در دوره قاجاریه,دندان پزشکی و کشیدن دندان در ایران نیز مانند دیگر کشورها در ابتدا به دست دلاک ها انجام می گرفت که علاوه بر این  به شکسته بندی حجامت و بعضا آرایش گری نیز می پرداختند. روندی که تا عصرناصرالدین شاه قاجار ادامه داشت.دندانپزشکی و دندانسازی در ایران تا زمان ناصرالدین شاه قاجار به عنوان یک حرفه تخصصی مطرح نبود تا اینکه وی در سفر دوم خود به فرنگ اولین متخصص دندانپزشک و دندانساز را به ایران آورد.عبدالله مستوفی درکتاب خود درباره تاریخ اجتماعی و اداری عصر قاجار با اشاره به نبود دندانساز و دندان پزشک در ایران می نویسد:دندانسازی در ایران هیچ نبود. اطبا به معالجة لثه می‌پرداختند و اگر حاجتی به دندان کشی پیدا می شد به دستور طبیب، سلمانی ها، به این کار می پرداختند. ناصرالدین شاه در سفر دوم خود به فرنگ، یک نفر دندانساز هم به ایران آورد و پس از چندی دکتر “هبنت”جانشین او شد.ولی عامه مردم، هنوز به گذاشتن دندان عاریه عادت نداشتند و حتی از اعیان هم کسی رجوعی به این دکتر نمی کرد. سلمانی ها همچنان به دندان کشی خود مشغول و با کلبتین های ساخت اصفهان کار خود را بدون هیچ تزریقی انجام می دادند و بعضی از آن ها واقعاً زبردست بودند.بعد از دکتر “هبنث” که به علت کهولت سن ایران را ترک می‌کند دندان پرشک دیگری به نام “موسیو پلو” در سال 1286 ق. به استخدام دولت درمی‌آید و دندانپزشک مخصوص ناصرالدین شاه می‌شود.خبر ورود دندانپزشک جدید به ایران در شماره 636 روزنامه دولت علیه ایران بدین ترتیب منتشر می‌شود: موسیو پلو که یکی از صاحب صنعتان دولت  بهیه فرانسه است روز بیستم شهر رجب وارد دارالخلافه گشته مصمم به شغل رفع مرض دهان و درد دندان است.حکیم مذکور دندان که درد می کند بدون اذیت بیرون می آورد و در عوض دندان مصنوعی تازه می گذارد که هیچکس تمیز نمی‌دهد که این دندان مصنوعی است.هر دندانی که سیاه شده باشد یا زنگ زده باشد پاک می کند و دندانی که کرم خورده باشد رفع کرم خوردگی می کند که ابدا دیگر کرم نزند و هر دهانی که بدبو باشد معالجه می کندو دندان جفتی که روی هم افتاده باشد جدا می کند و دندان اگر کج باشد راست می نماید و در پاریس به جهت این شغل نشانهای افتخار متعدد به او داده اند. منزل او در بیرون دروازه دولت پهلوی خانه خلیفه فرنگی است.کتابچه نیز در علم و هنر خود نوشته و صورت وشکل شخص بی دندان و با دندان را نموده و در وقت آمدن به ایران در اسلامبول طبع کرده و مجانا به معارف و اعیانی که روزنامه دارند داده می شود.اما یکی از معدود عکس های برجای مانده از دندانپزشک مخصوص ناصرالدین شاه از آنتوان سوریوگین تا مدت‌ها به عنوان آرایشگر شاه آن هم در حال آرایش سبیل شاه مطرح بودتا اینکه دکتر رفیع کافیه طی مقاله ای در نشریه انجمن دندانپزشکی ایران به بررسی این عکس پرداخته و فرد مذکور را در حال معاینه دندان ناصرالدین شاه معرفی کرد. با توجه به سن و سال این دندانپزشک احتمالا وی موسیو پلو سومین دندانپزشک وارداتی دربار است.

روزت مبارک مادر

یکی از پردرآمدترین شغل‌های‌عجیب ‌دنیا


 یکی از شغل هایی که شاید هیچ وقت اسمش را نشنیده باشید تفکیک جنسی جوجه های نر و ماده از هم است.شاید باور کردنش سخت باشد اما این شغل به طور میانگین در جهان سالانه ۶۰ هزار دلار معادل ۲۰۴ میلیون تومان درآمد دارد.شغل این افراد در تمام روز این است که جوجه ها با چک کنند و مرغ ها را از خروس ها جدا کنند.درآمد بالای این شغل باعث شده در بریتانیا متقاضیان زیادی برای مشغول شدن به آن اقدام کنند اما فهمیدن این موضوع که این جوجه ها تبدیل به مرغ یا خروس می شوند اصلا کار ساده ای نیست و کارگران باید مهارت خاصی در فهمیدن آن داشته باشند.نکته جالب اینجاست که یک نفر برای رسیدن به چنین مهارتی باید سه سال آموزش ببینند.همین موضوع باعث می شود بسیاری از متقاضیان حوصله گذراندن این سه سال را برای رسیدن به مهارت نداشته باشند و بی خیال این کار شوند.             
در این مراکز انتظار می رود هر نفر بتواند در یک ساعت حدود ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ عدد جوجه را شناسایی کند. این یعنی هر سه ثانیه یک جوجه شناسایی می شود. دقت این کار نیز ۹۷ تا ۹۸ درصد گفته شده است.رییس شورای طیور بریتانیا معتقد است این شغل بسیار خسته کننده است چون شما باید ساعت ها به جوجه ها خیره شوید و یک کار خسته کننده و سخت را انجام دهید که هیچ جذابیتی ندارد تعداد افراد مشغول به این کار در بریتانیا حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر است که بسیار ناچیز به حساب می آید و در سال گذشته هیچ نیروی کاری در این حوزه استخدام نشده است.با این حال این شغل در آسیا به خصوص کره جنوبی و جنوب آسیا و بریتانیا از جمله شغل های دسته بالا به حساب می آید و در وضعیت مناسبی از نظر درآمد و مزایا قرار دارد

خوشحالی یعنی ...

 میدونید شکسپیر چی میگه ؟!
میگه : من همیشه خوشحالم، می دونید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند …
زندگی کوتاه است ...
پس به زندگی ات عشق بورز ...
خوشحال باش و لبخند بزن و فقط برای خودت زندگی کن و ...
قبل از اینکه صحبت کنی، گوش کن
قبل از اینکه بنویسی، فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی، درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی، ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی، احساس کن
قبل از اینکه از چیزی یا کسی متنفر بشی، عشق بورز
زندگی این است … احساسش کن، زندگی کن و از تمام دقایقش لذت ببر

اونوقته که خوشحالی رو احساس خواهی کرد. باورش نداری آزمایشش کن

حقایقی در مورد 7 سین سفره نوروز

آیین‌ها و برگزاری‌ آنها در هر سرزمینی برخاسته از باورها، فرهنگ، تاریخ، مکتب، شیوه‌ زندگی، شرایط جغرافیایی، اسطوره‌ها و نیز نشان از خواست و آرزوهای خفته مردم هر سرزمین‌ است. فلسفه زیبای آیین‌های خود را بدانیم چرا که همین آیین‌ها به جامعه سربلندی و به مردم سرزندگی می‌دهند.هفت “سین” یک سنت کهن پارسی است. این سنت از زمان باستان تا امروز همچنان جایگاه ویژه خود را نزد پارسیان حفظ کرده است. این سنت کهن دارای معانی ویژه و نیز نشانی از رمز و رازهای هوشمندانه زندگی نیاکان ماست.متاسفانه، سالهاست که تماشاگر دخل و تصرف‌های نادرست و بی‌معنا یا به نوعی تحریف این سنت باستانی بوده و هستیم.در همین اندیشه، کوشیده شده است با راز گشایی کوتاه از معانی هفت “سین” نوروزی، حقیقت هفت “سین” نوروزی را یاد‌ آور شود.

هفت سین از هفت محصول زمینی گزینه می‌شود تا از نعمتهای که خداوند به انسان بخشیده است، سپاسگزاری شود.

مجله آنلاین ایران‌سان | www.IranSun.net
هفت “سین” نوروزی آئین پارسی است. (نه چینی، هندی، عربی، روسی و….) و گزینه‌های آن باید دارای پنج ویژگی باشد:۱. نام آنها پارسی باشد.۲. با واژه ” سین” آغاز شوند.۳. دارای ریشه گیاهی باشند.۴. خوردنی باشند.۵. نام آنها از واژه‌های ترکیبی (مانند سبزی پلو، سیر ترشی و …) ساخته نشده باشند.با توجه به نکات بالا : خوان هفت “سین” پارسی با سیب، سیر، سماک(سماق به عبارتی سماغ)، سرکه، سمنو، سبزی یا سبزه (“سبزی خوردنی”، چراکه سبز کردن میلیون ها تن گندم یا دیگر حبوبات و بیرون ریختن آن کمی دور از اندیشه مردمان ایران زمین است) چیده می‌شود.
پس می‌توان گفت:گذاردن سنبل، سکه و سماور که نه خوراکی هستند و نه پارسی، هیچ حقیقت هفت سینی ندارند. و نیز گزینه‌هایی چون؛ سوزن، سنجاق، ساعت و….ماهی قرمز نیز که سمبل عید کشور چین و چینی‌هاست که به خوان هفت “سین” نوروزی ایرانی ها وارد شده است. غافل از اینکه در عید چینی ها ماهی قرمز را رها می‌کنند تا زندگی جریان یابد و لی ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین کرده و تا رسیدن مرگ آنها نگهداری می‌کنیم.در صورتیکه، در هفت “سین” پارسی انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب پاک و زلال رها می‌شود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند.با کمی اندیشه پیرامون آنچه گفته شد، خواهید دید که در بیست میلیون واژه‌های پارسی شما نمی‌توانید انتخاب هشتمی برای خوان هفت “سین”‌ نوروزی پیدا کنید، که دارای این پنج ویژگی باشد.
چرا “هفت”؟ عدد هفت در زبان باستانی به نام ” امرداد” است. امرداد معنای جاو دانگی و بی مرگی نام داشت و از آنجائی که این عدد معنای زیبای زندگی و جاودانگی را می‌داد هفت واژه را به نشانه آن گزینه کرده و بر خوان نوروزی می‌چینند.به روایتِی هفت “سین”، نشانه هفت دانه گیاهی است که می‌توان با آن سبزه نوروز را تهیه کرد: جو، ماش، عدس، ارزن، لوبیا، نخود و گندم.
زمان پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه می پروراندند (۱۰ روز قبل از نوروز) و ظروفِ آنرا بر سر درِ خانه های خود می‌گذاشتند و هر کدام بیشتر و بهتر سبز می‌شد، نشانه پر ثمریِ آن محصول برای کاشت در آن سال بود.هفت در میان اعداد از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار است. هفت برای ایران و ایرانیان باستان مقدس بود و از آن برای مفاهیم مثبت، خوش یمنی و فال نیک استفاده می‌شد.مانند؛ هفت رنگ رنگین کمان، دوران کودکی ۷ سال است، هفت خان رستم در شاهنامه، هفت آسمان، هفت اقلیم، هفت روز هفته، هفت فرشته، هفت شهر عشق در عرفان، هفت پیکر و…چرا “سین”؟ بنا به روایتی هفت “سین” نخستین بار هفت “شین” بود. گزینه‌های هفت‌”شین”،از شهد (شیره درختان)، شیر، شراب، شکر، شمع، شمشاد و شابه (میوه خصوصا سیب) بود.اما بعد از حضور اسلام بعلت ممنو عیت مصرف شراب این هفت “شین” تبدیل به هفت “سین” شد.به روایتی” سین”، واژه اول نام هفت فرشته باستانی پارسی است. همه آنها دارای ویژگی های خاص و نیکو بودند.

اندرز

گروه سرگرمی روزنه

محدودیت ها: ازخیال تا واقعیت

در متن زیر، نتیجه ی آزمایشاتی تحت عنوان " محدودیّت و پیامدهای آن " برای برخی موجودات زنده آمده است. به راستی آنچه تا کنون درباره ناتوانی های مان به ما گفته شده چه تأثیر شگرف و پنهانی بر ما و ذهن مان دارد.

  نتیجه ی آزمایش  بر حيوانات به سادگی به ما نشان می دهند که چگونه محدوديّت های ذهنی تحميل شده از جانب محیط، بر ما تاثیر می گذارد. آزمایشات انجام شده بر کَک، فيل و دلفين نمونه های خوبی هستند:

 کک ها حشرات کوچک و جالبي هستند. آنها گاز می گيرند و خيلي خوب می پرند. آن ها به نسبت قدّشان قهرمان پرش ارتفاع هستند .اگر يک کک را در ظرفی قرار دهيم از آن بيرون می پرد. پس از مدّتي روی ظرف را درپوش مي گذاريم تا ببينيم چه اتفاقی رخ مي دهد.

کک می پرد و سرش به درپوش می خورد و  پايين می افتد. دوباره می پرد و همان اتفاق مي افتد. اين کار را مدّتی تکرار می کند. سرانجام درپوش را بر می داريم و کک دوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع. درپوش برداشته شده و محدوديّت فيزيکي، رفع شده است، ولی کک فکر می کند اين محدوديت همچنان ادامه دارد.

 فيل ها را نیز مي توان با محدوديّت ذهني کنترل کرد .پاي فيل های سيرک را در مواقعي که نمايش نمي دهند می بندند. بچّه فيل ها را با طناب  های بلند و فيل های بزرگ را با طناب های کوتاه. به نظر مي آيد که بايد بر عکس باشد، چرا که فيل های پرقدرت به سادگی می توانند ميخ طناب ها را از زمين بيرون بکشند ولی اين کار را نمي کنند.

علّت اين است که آنها در دوران بچّگی، طناب های بلند را کشيده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند و سرانجام روزی تسليم شده، دست از اين کار کشيده اند.
از آن پس آن ها تا انتهای طناب می روند و مي ايستند، چرا که اين محدوديّت را پذيرفته اند.

 دکتر ایدن رايل، فيلمی آموزشی در مورد محدوديّت های تحميلي تهيه کرده است. نام اين فيلم" می توانيد بر خود غلبه کنيد " است.

 در اين فيلم، يک  دلفين در تانکر بزرگي از آب قرار مي گيرد و نوعي ماهی که غذای مورد علاقه ی اوست در تانکر ريخته مي شود و دلفين به سرعت آن ها را مي خورد. دوباره که گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل تانک قرار مي گيرند، ولي اين بار در ظروف شيشه اي. دلفين به سمت آن ها مي آيد ولي هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه اي به عقب رانده مي شود. پس از مدّتي دلفين از حمله دست مي کشد و وجود ماهي ها را ناديده مي گيرد.محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهي ها در داخل تانک به حرکت در مي آيند.مي دانيد چه اتفاقي مي افتد؟

 دلفين از گرسنگي مي ميرد .غذاي مورد علاقه او در اطرافش فراوان است، ولي محدوديّتي که  پذيرفته او را از گرسنگي مي کشد .

 از آنجا که نحوه ی عملکرد مغز جانوران از این نظر بسیار شبیه به هم است می توان از اين آزمايشات دریافت که ما هم محدوديّت هايی را می پذيريم که واقعی نيستند.

به ما می گويند يا ما به خود می گوييم نمي توان فلان کار را انجام داد و اين برای مان تبدیل به واقعيّت می شود. محدوديّت های ذهنی به محدوديّت های واقعی تبديل می شوند و به همان استواری.

 باید این سوال مهّم را از خود بپرسیم که: " چه میزان از آن چه ما واقعيّت می پنداريم، واقعيّت نيست، بلکه ظرفیّت پذيرش ماست؟

رازهای کوچک برای موفقیتهای بزرگ درزندگی(2)

یادمان باشد که :

"همیشه براي كشتيهاي

بي حركت موجها

تصميم مي گيرند"

همین!

رازهای کوچک برای موفقیتهای بزرگ درزندگی(1)

یک قلــب پـــاک؛از تمــــام مــعـــــابـــد و مســـاجــــدو کلیـــســـا هــــای دنیـــــا مــقـــدس تـــر است ...

وقتی یکی را دوست دارید،

وقتی یکی را دوست دارید، آرزوھایتان آرزوھای اوست.

وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی ھم عشق می ورزید.

وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنھایی برایتان بی معناست.

وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، ناخودآگاه برایش احترام خاصی قائل ھستید.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، ھر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.

وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که ھستید، احساس امنیت می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اھمیت می دھید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته ھای خود برای شادی او بگذرید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به ھر کاری بزنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به ھر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد.

وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامش تان می شود.

وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.

وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.

وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بھترین خواھد بود اگر چه در واقع چنین نباشد.

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ھا برایتان آسان و دلخوشی ھای زندگی تان فراوان می شوند.

وقتی یکی را دوست دارید، به ھمه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوھای تان را آسان می شمارید.

وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.

وقتی یکی را دوست دارید، شادی هایش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی هایش برایتان سنگین ترین غم دنیاست

آلزایمر مادرم

چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود...کلا یک ساک داشت با یه قرآن کوچک،کمی نون روغنی، آبنات، کشمش چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی ...
گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم/یک گوشه هم که نشستمُ/نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!"
گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن."
گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها،من که اینجا به کسی کار ندارم ...اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟"
گفتم: "آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!"
گفت: "مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول!
اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترم؟!"
خجالت کشیدم ...! حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم...توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم قرآن و نون روغنی و ... همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودن!آبنات رو برداشت
گفت: "بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی."
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:
"مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش کن."اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و
گفت:
"چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد،شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!"در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکردزیر لب میگفت:"گاهی چه نعمتیه این آلمیزر!!"

ثروتمندان ایران

مطلب زیر به صورت مشخص اسامی ثروتمندترین کارآفرینان ایرانی را در خود جایی داده است، که در میان آنها نام "احمد ابریشم چی" بزرگترین واردکننده گوشی تلفن همراه به ایران نیز وجود دارد.توجه داشته باشید برخی از این افراد کارآفرینان نمونه کشور به شمار می آیند که تاکنون بارها مورد تقدیر قرار گرفته اند. بنابراین حضور اسامی آنها در میان سرمایه داران ایرانی جنبه منفی ندارد.بخش مهمی از این افراد را کسانی تشکیل می دهند که سرمایه های خود را در داخل کشور برای کمک به اشتغال سرمایه گذاری کرده اند. بنابراین انتشار نام و فهرست دارایی های آنان تنها جهت احترام به کارآفرینان است.

  حسین ثابت بکتاشمتولد ۱۳۱۳ مشهد. او کارآفرینی است که در حوزه گردشگری کار می کند و اصلی ترین دارایی او هتل داریوش کیش است. او در جزایر قناری 5 هتل در اختیار دارد. او در اسپانیا نیز هتل هایی در اختیار دارد. ثابت در دسته کارآفرینان خوش نام جای می گیرد.

 اسدالله عسگراولادیاو مالک شرکت حساس یکی از بزرگترین صادرکنندگان زیره و پسته ایران است. عسگراولادی خود را در دسته 10 ثروتمند بزرگ ایران می داند. میزان صادرات سالیانه او 100 میلیون دلار است.

 محمد صدر هاشمی نژاداو موسس بانک اقتصادنوین و موسس شرکت بزرگ ساختمانی استراتوس است. او در شرکت استراتوس مشاغل مهمی در صنعت ساختمان ایجاد کرد. صدر هاشمی بارها مورد تقدیر رسمی قرار گرفته است.

 حسین هدایتیمتولد تهران از محله دولاب است. مالک صنایع استیل آذین، مالک کارخانه های فولادسازی و ورق، دارنده بزرگترین شرکت پرورش میگوی ایران، برج ساز در دبی و دارای ملک و املاک در حاشیه خلیج فارس، مالک زمین های کشاورزی، سهامدار بازار مبل ایران، رئیس شرکتهای تجاری در ایران و خاورمیانه است.

 علی انصاریاو رئیس گروه سرمایه گذاری تات است. بخش مهمی از دارایی های او زمین های منطقه یافت آباد تهران است.

 احمد ابریشم چیاو بزرگترین واردکننده تلفن همراه به ایران است.

 غلامعلی سلیمانیاو موسس و مالک کارخانجات لبنیات کاله، زمرد و مک است. سهم کارخانه او از بازار لبنیات ایران به بیش از 60 درصد رسیده است. کاله به تازگی در عراق هم اقدام به تاسیس انبار و سوله هایی برای نگهداری لبنیات کرده است. سلیمانی کارش را در تهران از ساخت همبرگرهای خانگی آغاز کرده بود. او یکی از کارآفرینان نمونه کشور است که در استان مازندران محبوبیت بسیاری دارد.

 محسن پهلوانرییس شرکت توسعه گردشگری پدیده در مشهد است. شرکتی که چندین و چند رستوران بزرگ در مشهد، تهران و کیش دارد و در حال ساختن یک شهر در کنار پایتخت استان خراسان رضوی است.

 علی شفیع زادهاو یکی از اصلی ترین مالکان املاک در دبی است. البته درایران به مدیریت باشگاه استقلال اهواز شهرت دارد.

 یونس ژائلهاو مالک کارخانه شیرین عسل است. به تازگی در برنامه ای تلویزیونی از او به عنوان کارآفرین نمونه تقدیر شد. او در طول حدود 20 سال فعالیت شرکت تحت تصدی اش توانسته است هشت هزار و 500 شغل در 15 شرکت تحت تصدی اش ایجاد کند. او در دسته محبوب ترین سرمایه داران و کارآفرینان تبریزی جایی می گیرد.

 خانواده مدلل هااین خانواده سرمایه داری در زمینه سیمان و روغن نباتی فعالیت می کنند. آنها در کرمانشاه کارآفرینانی خوشنام به حساب می آیند. مجتمع روغن نباتی نازگل به این خانواده تعلق دارد. کارخانه سیمان سامان نیز متعلق به این خانواده است.

 باقراناو مالک مجموعه سیمان باقران در خراسان جنوبی است. باقران یکی از کارآفرینان مهم این منطقه به شمارمی آید که درمیان اهالی بومی محبوب است.

 محمد رضا دیانیاو مالک کارخانه اسنوا است که حداقل 110 نوع لوازم خانگی در کارخانه هایش تولید می شود. گروه لوازم خانگی انتخاب به او تعلق دارد. او چندی پیش شرکت دوو کره جنوبی را نیز خریداری کرد. گروه او 3 هزار و 500 فرصت شغلی در اصفهان ایجاد کرده است. مساحت مجموعه او 45 هزار مترمربع است و 17 شرکت زیرمجموعه گروه انتخاب است. گروه او در اروپای شرقی و غرب آسیا هم دفاتری دارد. دیانی از باسابقه ترین فعالان صنعت لوازم خانگی در کشور است.

 مالکیاو در صنعت برق فعالیت می کند. او مالک شرکت ماه تاب گستر اینترنشنال است. ماه تاب کهنوج و ماه تاب کاسپین و شرکت برق سرخس به او تعلق دارد. او در دسته مدیران خوش نام صنعت برق جایی می گیرد. اهالی صنعت برق برای تخقق کاری او احترام بسیاری قائل هستند.

 محمد پارسااو مالک شرکت ایران ترانسفر است که گردش مالی شرکتش سالیانه 500 میلیون دلار برآورد می شود. او در صنعت برق ایران شهرت و اعتبار بسیاری دارد.

 مصطفی رستمیاناو یکی از شاخص ترین کارآفرینان و سرمایه داران حوزه طلا است که در اصفهان فعالیت می کند. رستمیان هم در دسته سرمایه گذاران خوش نام صنف به شمار می آید.

 طوسی زادهاو مالک فولاد اقلید و فسا و چندین مجموعه فولادی دیگر است. او یکی از سرمایه گذاران صاحب نام صنعت فولاد است که شغل های بسیاری را در کشور و بخصوص مناطق محروم ایجاد کرده است.

 غلامرضا زل اندواریاو اولین صادر کننده گبه ایرانی به خارج از کشور است. او 5 هزار بافنده را مشغول به کار کرده و بیش از 8 میلیون دلار صادرات سالیانه دارد. از او به عنوان یکی از نخبگان صادرات گبه یاد می شود که نام گبه ایرانی را جهانی کرد. زل اندواری در صنعت فرش ایران یکی از افراد صاحب نام و نیکوکاراست.

 غلامرضا ابراهیمیاو مالک شرکت دایتی است. از او به عنوان یکی از شاخص ترین کارآفرینان شیرازی یاد می شود که کسب و کارش را با سرمایه اندک آغاز کرد. ابراهیمی در میان اهالی بومی منطقه به شدت مورد احترام است چراکه بخش مهمی از دارایی هایشان را در منطقه سرمایه گذاری کرده است.

 حسن انصاریاو مالک هلدینگ مارکوپولو است که در زمینه تورهای گردشگری و صنعت توریسم فعالیت می کند

چگونه در زندگی امروزه به آرامش برسیم؟


این روزها زندگی انسان‌ها با استرس و تنش زیادی همراه شده و به نظر می‌رسد همه افراد، زندگی پر از استرسی را تجربه می‌کنند. برای همین هم خیلی‌ها به خودشان حق می‌دهند عصبانی باشند و فریاد بکشند یا شکایت‌ها و اعتراض‌های‌شان را براحتی به زبان بیاورند. با وجود این، متخصصان و روان‌شناسان می‌گویند شکایت کردن‌های دائمی و همیشگی می‌تواند تاثیری منفی بر سلامت جسم و روح ما بگذارد. همچنین با در پیش گرفتن چنین رفتاری، احساس غم و اندوه هم در زندگی‌مان افزایش قابل توجهی پیدا می‌کند.

از طرف دیگر، استرس و تنش‌های منفی زندگی، عاملی است که می‌تواند احتمال بروز بیماری‌های جسمی مانند دیابت، آسم، سردرد و دردهای مفاصل را افزایش دهد و روح و روان‌مان را هم دچار مشکل ‌سازد اما اگر می‌خواهیم هیچ وقت با چنین عوارضی روبرو نشویم و مشکلات جسمی و روحی برای ما پیش نیاید، باید بیاموزیم جلوی شکایت‌های بی‌فایده‌ را در زندگی‌مان بگیریم و خیلی ابراز نارضایتی نکنیم. برای رسیدن به آرامش می‌توانیم از شیوه‌های زیر​کمک بگیریم:

1. نگرش‌مان را تغییر دهیم و مثبت‌نگر شویم

اولین قدم برای تغییر روحیه، تغییر شیوه تفکر و طرز فکرمان است. البته ایجاد چنین تغییری در عمل بسیار سخت‌تر از چیزی است که گفته می‌شود ولی مسلما ممکن است و می‌توان این تغییر را در زندگی ایجاد کرد. به عنوان نمونه خوب است به خودمان یادآوری کنیم زندگی هیچ وقت کامل و عالی نیست. پس شرایط زندگی را همانطور که هست بپذیریم و پیش برویم. هر وقت هم که مانعی سر راه‌مان قرار گرفت و ما را از ادامه راه بازداشت، با خودمان بگوییم همه افراد در زندگی‌شان با مشکلات متعددی روبه‌رو می‌شوند و ما تنها نیستیم.

2. خودمان را با شرایط هماهنگ کنیم

در حقیقت، تنها چیزی که با اطمینان می‌توان در مورد زندگی گفت، اینست که هیچ اتفاق و شرایطی برای همیشه باقی نمی‌‌ماند و همه چیز در طول زندگی در حال تغییر است. پس ما هم منتظر تغییر باشیم و در اتفاقات ناخوشایند زندگی باقی نمانیم. بعضی از شرایطی که برای ما پیش می‌آید و اتفاقاتی که ممکن است آنها را در طول زندگی‌مان تجربه کنیم، می‌تواند بسیار تلخ و آزاردهنده باشد اما نباید با آن احساسات به زندگی ادامه دهیم. وقتی ناراحت هستیم، ناراحتی‌مان را نشان دهیم و هرطور که دوست داریم، سوگواری کنیم اما اجازه ندهیم این وضع برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند. پذیرش شرایط موجود یکی از بهترین شیوه‌ها برای کاهش درد و غصه است و می‌تواند به بهبود شرایط کمک کند.

3. گذشته قابل تغییر نیست و نگرانی برای آینده هم کاری بیهوده به حساب می‌آید

پس فکر کردن درباره اتفاقات گذشته یا آینده فقط کاری بی‌دلیل و خسته‌کننده است که زمان را از ما می‌‌گیرد. به جای این کار، در حال زندگی کنیم و فقط به اتفاقاتی که در حال حاضر در زندگی ما وجود دارد، بیندیشیم. در این میان باید افکار منفی را تشخیص دهیم و مثبت‌ها را جایگزین آنها کنیم. مثلا زمانی که ساعت‌مان زنگ می‌زند و مجبوریم از خواب بیدار شویم، به جای این‌که با ناله و ناراحتی از این وضع شکایت کنیم به این موضوع فکر کنیم که در یک روز تازه، چه کارهای جدیدی قرار است انجام شود و چقدر در زندگی‌مان پیشرفت خواهیم کرد. شاید این حرف‌ها را بارها شنیده باشید اما یکبار اطمینان کنید و موقعیت‌های مختلف زندگی را همانطور که هست، بپذیرید تا نتیجه کار را خودتان ببینید.

4. مهارت ابراز وجود را بیاموزیم و از آن استفاده کنیم

وقتی می‌گویند باید عادت شکایت کردن از دیگران یا ایراد گرفتن از اتفاقات بد زندگی را کنار گذاشت و آن را ترک کرد، منظور این نیست که نظر خودمان را فراموش کنیم و فقط به خواسته‌های دیگران اهمیت دهیم. بلکه برعکس، باید مهارت ابراز وجود را بیاموزیم و از آن استفاده کنیم. به این معنی که لازم است نیازهای خود را با اطرافیان‌تان در میان بگذارید و بگویید هر یک از این نیازها به چه صورت تامین می‌شود. علاوه بر این، باید با اعتماد به نفس کامل زندگی کنیم و این اعتماد به نفس را در همه حرکات و رفتارهایمان هم نشان دهیم. شیوه ایستادن، حرف زدن، راه رفتن، نگاه کردن به دیگران، دست دادن با همکاران و... همگی می‌تواند نشان‌دهنده اعتماد به نفس و آرامش ما باشد.

5. خیلی قضاوت نکنیم، نه در مورد خودمان و نه درباره دیگران

هر کسی ممکن است اشتباه کند و برای همین کسانی که خیلی ایراد می‌گیرند و به فکر پیدا کردن نقاط ضعف دیگران هستند، بیشتر به شکایت و گله روی می‌آورند. پس لغاتی مانند بهتر بود، باید، نباید و... را از دایره واژگان‌مان حذف کنیم و تاجایی که می‌توانیم آنها را به کار نبریم.

قضاوت

عکس: خطای چشم جالب..!